loading...
گروه ادبیات فارسی بندرانزلی
farhadrezaei26 بازدید : 57 یکشنبه 28 آبان 1391 نظرات (0)

لشكر از رفتن كمي شد در درنگ

ديد فطرس سر نهاده روي سنگ

ناله‌هايي غرق ماتم مي‌كشد

پلك‌هاي خسته بر هم مي‌كشد

آمدم نزديك با اشك بصر

گفتمش دارم شفيعي معتبر

فطرسا برخيز با ما يار شو

عازم ميخانه‌ي دلدار شو

بي گمان بخت تو فطرس وا شده

حيدر كرار ما بابا شده

* * *

صد تبسم بر لب فطرس شكفت

بالِ بشكسته به دوش من نهفت

بي محابا با ملائك پر زديم

باب حاجات نبي را در زديم

السلام اي اهل بخشش اهل دين

السلام اي رهبران مسلمين

ما به عشق آل احمد آمديم

بهر تبريك محمّد آمديم

* * *

خانه تا در روي لشكر باز كرد

در دل افلاكيان اعجاز كرد

گِرد گهواره همه زانو زديم

پيش حيدر دم ز الا هو زديم

لشكر جن و ملك مدهوش شد

خانه از هر زمزمه خاموش شد

ناگهان آواي جاناني رسيد

گفته‌هاي پاك و روحاني رسيد

طفلِ در گهواره باشد نور عين

اين حسين است اين حسين اين حسين

* * *

اي ملك دانيد اين دردانه كيست (1)

طاقت فضلش به هر كس مانده نيست

نقل فضلش پرتر از ظرف جهان

يك مقامش مي‌زند آتش به جان

اين پيمبر عاشق چشمان اوست

قلب زهرا بسته بر مژگان اوست

سينه‌ي مادر دهان كي مي‌نهد

چون پيمبر با زبان شيرش دهد

اين نبي گويد به عشق و شور و شين

او زمن باشد من هستم از حسين

يعني از عالم بدان اين جمله چيست

نور احمد با حسينِ او يكي ست

پاره‌ي تن چون صدايش مي‌كند

پور خود را هم فدايش مي‌كند

بوسه بر زير گلويش مي‌زند

پاي پيشاني و مويش مي‌زند

نور از زير گلو و از جبين

مي‌شود با نور چشمانش عجين

مردم از اين نور مجنون مي‌شوند

از دليل بوسه دلخون مي‌شوند

جبرئيلات همنشينش مي‌شوي

روزگاري دلغمينش مي‌شوي

ديدنش پيوسته آمال شماست

جامه‌ي اين كودك از بال شماست

جمله برخيزيد اي جن و ملك

همچو ديگر هستي و كل فلك

تسليت گوييد بر قلب رسول

از شهيدِ تشنه‌ي باغ بتول

طاق عرش كبريا را ديده‌ايد

قبل از اين مولود هم ناليده‌ايد

خون او با خاك غم آغشته است

طاق را در راست اين بنوشته است

او هدايت را چراغ و رهنماست

اين حسين كشتيِ ايمانِ خداست

سنگ‌ها سرخ از رگِ خونش شوند

شاعر و حكاك و مجنونش شوند

از ازل غم را تحمل كرده است

داغ عاشورا تقبل كرده است

اين حسينِ سرزمين كربلاست

اين حسينِ دشتِ خونِ نينواست

اين حسينِ گريه‌ها و ناله‌هاست

چشم او شاهد به سوز خيمه‌هاست

اين حسين زينبِ غم پرور است

عشقِ قلب خواهري نام آور است

اين حسينِ سروِ نازِ علقمه ست

اين حسينِ بوتراب و فاطمه‌ست

خون پاك حقِ سرمد يا حسين

قبله‌ي آل محمّد يا حسين

* * *

شد حريم خانه مهد ناله‌ها

از بر گلبرگ آمد ژاله‌ها

شيون زاري به دل كاشانه كرد

اين تكلم خانه را ديوانه كرد

فطرس افتادش به دامان نبي

ديد اشك غم به چشمان نبي

گفت فطرس شرح خود را بي‌قرار

كرد بر امر رسولش انتظار

رخصت آمد سوي فطرس از رسول

مرهمت گهواره‌ي طفل بتول

پر بكش بر تخت اكرامِ حسين

حق بده سوگند بر نامِ حسين

رفت فطرس در برِ گهواره‌اش

پر كشيدش بر سر گهواره‌اش

ديد پرهايش دوباره باز شد

گوئيا از سوي حق اعجاز شد

آمد اين آوا كه فطرس آفرين

از براي اين شفيعِ نازنين

به! چه والا منسبي آورده‌اي

دلبرِ شيرين لبي آورده‌اي

فطرسا هست تو از هستِ حسين

گشته‌اي آزاد از دستِ حسين

شاعر: حسن فطرس

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 10
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 17
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 242
  • بازدید کلی : 7,416
  • کدهای اختصاصی

    تعبیر خواب آنلاین

    تعبیر خواب

    

    پیچک

    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت

    کد جست و جوی گوگل

    
    پیچک دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ

    مترجم سایت

    مترجم سایت

    

    ابزار چت روم

    چت روم



    فال انبیاء

    پیچک


    استخاره آنلاین با قرآن کریم
    
    داستان روزانه

    داستان کوتاه

    داستان کوتاه


    ساعت فلش

    

    پیغام ورود و خروج